«اگر دزد هستی حداقل شريف باش و پيش از سرقت به تبعات آن هم فكر كن.» روي سخن با دزدانی نيست كه سرقت شغل ذاتی شان شده و به صورت حرفه اي در باندي عضويت دارند يا سازمان يافته قلاب گرفته و از ديوار بالامي روند و همچون سيل به خانه مردم مي زنند يا دست به اسلحه شده و وارد بانك و جواهر فروشي مي شوند يا با قمه زورگيري و خفت گيري مي كنند: بلكه روي سخن با كساني است كه به قول خودشان «آفتابه دزد» هستند و هنوز «تخم مرغ» دزدند و نه «شترمرغ» دزد و البته قصد هم ندارند كه هيچ وقت «شترمرغ دزد» شوند. افرادي كه بعد از سرقت هميشه مدعي هستند چيز مهمي ندزديده اند. دوست و برادر عزيز آفتابه دزد شايد بگويي كه كار خاصي انجام نداده اي و در روش هاي دزدی به دليل آنكه دست زياد شده به دنبال كارهای جديد و روش هاي خلاقانه مي گردی و علاقه مند به اينكه از راه هاي جديد بهره بگيري ولي بهتر است قبل از هركاري كمي به عاقبت آن هم فكر كني و چند قدم جلوتر را هم ببينی و بعد براي سرقت آستين بالابزنی: درست است كه دست به اسلحه نمی بري، قمه در دست نمي گيري و رعب و وحشت ايجاد نمي كني ولي باوركن گاهي ممكن است تبعات كاري كه تو مي كنی از سارق مسلح بانك، طلافروشي و... كه حتي كسی را در حين دزدي با بي رحمي مي كشد هم بدتر باشد!
     مصداق بارز اين اتفاق را مي توان درحادثه اي كه هفته گذشته براي كودك ٥ ساله درحوضچه پارك كوهسار رخ داد و پمپ آب نما او را بلعيد و جان سپرد، ديد. جداي از اينكه در اين حادثه چقدر مسوولان شهري، شهرداري و پيمانكار نگهداري پارك مقصر بودند و كوتاهی كردند كه البته كردند و بايد به سهم شان مجازات شوند بدان كه تو مقصر اصلي اين حادثه هستی چون توری و حفاظ آهني روي گودال حوضچه را برداشتي و كودك ٥ ساله ناگهان در آن افتاد و جان خود را از دست داد، آيا لحظه اي به اين فكر كردي كه با دزديدن يك توری كه شايد حداكثر ٢٠٠ هزارتومان قيمت داشته باشد (و مطمئنا با اين قيمت از تو آن را نمي خرند) چه اتفاقی خواهد افتاد؟ مردم شهر درباره حادثه ای صحبت مي كنند: آيا فكر كردی كه مقصر اصلي تو هستي؟
     شايد پول آن حفاظ آهنی پارك دود چند بست ترياك و شيشه ات شده باشد يا خرج چند شب خانواده ات را تامين كرده باشد و حالادريك گوشه از اين شهر درندشت زير سايه اي يا روي كارتنی خواب باشي، ولي بدان با برداشتن توری از خانواده اي كه سه فرزند داشتند: دو كودك معلول و فاطمه ٥ ساله: همه اميدشان يعني فاطمه را گرفتي. دختربچه اي كه روي اعلاميه فوتش در كنار تصوير خندانش اين شعر جای گرفته است: «اي كاش بداند كه پس از او عمري/ در خلوت ما هميشه جايش خاليست.»
     از اين دست حوادث و مصداق ها كم نيستند و فقط كافی است حادثه خوان باشيد تا هر از چندي در روزنامه از اين خبرها ببينيد: مثلاحادثه خروج قطار گرگان از ريل در منطقه اينچه برون در استان گلستان كه چند ماه پيش اتفاق افتاد، ارتباط مستقيمي با يكی از همين در اصطلاح «آفتابه دزدي ها» داشت: اين چه كاري است كه پيچ و مهره هاي روي ريل آهن را مي دزدی و باعث خروج قطار از ريل مي شوي؟ آيا به اين فكر مي كنی كه ممكن است جان چند نفر را به خطر بيندازي؟
     آن روز كه قطار گرگان از ريل خارج شد ٧٠ مسافر آن شانس آوردند كه بلايی به خاطر كار سرقت چند پيچ و مهره، سرشان نيامد اما اگر سرعت قطار كمي بيشتر بود شايد حالابا تعدادي از اين مسافران جان سپرده و خانواده های داغدارشان همچون خانواده فاطمه رو به رو بوديم. بازهم به حوادث مشابه ديگري نگاه كنيد: دزديدن شير و پيچ سر علمك گاز خانه ها كه خطر انفجار يك منزل را می تواند در پی داشته باشد يا كابل برق منازل كه باعث سوختن تمام وسايل برقی يك و چند خانه مي شود و...
     روي سخن حالادوباره با آن دوست آفتابه دزدی است كه توري روي حوضچه پارك را دزديد و قاتل كودك شد: اگر دوست داری دزد بمانی، بمان ولی به آخر و عاقبت كارهايت از اين پس بيشتر فكر كن و تصور نكن كه تنها يك توری را دزديده ای و اين موضوع هيچ اهميتي ندارد: نه اين داستان سري دراز دارد. مادر فاطمه دو روز پيش در گفت وگو با يكی از خبرگزاري ها (ايلنا) گفت: «بچه من چرخ شد نه سر داشت، نه دست و نه پا، اصلاجسدي نداشت، موقع دفن نتوانستيم شانه هايش را تكان دهيم چون شانه اي نداشت.»
    *دبير گروه اجتماعي

بانک اطلاعات مشاغل مجموعه