جمله معروفی که می گوید دیوانگی جز این نیست که از انجام کارهای یکسان توقع نتایج متفاوت داشته باشیم و از آنجایی که عادت یعنی امنیت و امنیت یعنی محیط شناخته شده که برای شما قابل درک ، آشنا و از همه مهم تر قابل پیش بینی است . پس ما با خوکردن به عادت خود اگر انتظار نتایج متفاوت داشته باشیم به نوعی دیوانگی می کنیم و چون بسیاری از انسانها منتظرند تا یک اتفاق غیرمترقبه در عین انجام یکسری اعمال یکنواخت و عادی زندگیشان را تغییر دهد می توان به یک نتیجه منطقی ساده دست یافت که بسیاری از آدمها در مورد طرز تفکرشان درباره تغییر در زندگی خیال پردازانی بیش نیستند.
و آیا تابحال از خود پرسیده اید چرا تاریخ تکرار می شود؟ چرا با اینکه بارها و بارها تکرار شده و نتیج یکسان هم داده باز هم انسانها، خانواده ها، ملتها، کشورها، سلاطین و روسای جمهور دوباره و دوباره در برهه های زمانی متفاوت همان رفتارها را انجام می دهند. همان تصمیم های را می گیرند و درست به همان نتایج مشابه می رسند پاسخ ساده است چون مردم تاریخ نمی خوانند!
انسانها فقط از یک چرخه معیوب خارج می شوند که درس و پیام و چرایی حضور در آن چرخه را درک کرده ، زندگی کرده ، تجربه اندوخته و از آن گذر کرده باشند، که این اتفاق نادری است. انسانها تا جایی پیش می روند، می آموزند، رنج می کشند، یک موقعیت را تجربه می کنند، ولی نه پیام را می گیرند و نه از آن گذر می کنند.
تاریخ خواندن به مفهوم حفظ کردن تعداد سلسله های پادشاهی تاریخ یک کشور یا تاریخ اولین حمله مغول نیست. تاریخ را نمی خوانند، تاریخ را درک می کنند. جالب اینکه اکثر روسای جمهور کشورها در رشته تاریخ تخصص یا حتی دکترا دارند. اگر در هر مقطع زمانی علت های وقوع یک حادثه تاریخی چه خوب، چه بد، بررسی و مطالعه می شد. چرایی و کلیه عوامل به وجود آورنده آن آنالیز می شد و به اطلاع همگان هر کس به وسع فهم خود ، منتقل می شد، تاریخ تکرار نمی شد، فقط ساخته می شد، به صورت یک امر جبری و ناگزیر از زمان.
اگر از نگاه کلان بگذریم و این موضوع را خرد کنیم حتی در واحدهای کوچک تر اجتماعی مانند دانشگاه، دبیرستان، یا یک خانواده هم این بحث قابل تعمیم است.
ما کارهای یکسان می کنیم، روش های یکسان به کار می بریم، با افراد ثابتی رفت و آمد می کنیم، جور خاصی فکر می کنیم و همه این سناریوی تکراری به ما امنیت می دهد. حتی بدبختی آدم ها برایشان یک امنیت آشناست. چون می دانیم با بدبختیمان چه کنیم و بعد با این همه تکرار انتظار نتیجه هم داریم، خود را عاقل هم می دانیم.
اگر در سطح یک سازمان , یک اداره , حتی یک خانواده وقت کوتاهی بگذاریم برای اندیشیدن نه قضاوت کردن , برای یادآوری نه حسرت خوردن , برای یررسی نه کتمان اتفاقات پیش آمده در آن محیط ، آنگاه وقت کوتاهی که گذاشته ایم بزرگترین سرمایه مان خواهد شد.
درس میگیریم , تجربه می کنیم و درک می کنیم که چشد و چرا شد و یادمان باشدکه بسیاری از مسائل برای درک کردن هستند نه حل کردن احتمالات را در نظر بگیرید که اگر از راه دیگیری رفته بودید تیجه چه می شد. نتیجه کاملا متفاوت خواهد بودو از راه دیوانگی ما هم کاسته می شود.
نوروز وقت خوبی برای این رسیدگی است هم خانه تکانی کرده ایم , هم دل تکانی , هم سازمان تکانی. کاری شبیه به انبار کردن کارخانجات.
تفاوت بسیار زیادی میان دانش و آگاهی است. وقت بگذاریم , بررسی کنیم , علت ها و معلول ها را بیابیم و اگر برای افزایش آگاهی مان از هیچ تلاشی دریغ نکنیم می توانیم در چگونگی تکرار تاریخ تاثیر گذار باشیم و از همه مهمتر در تکرار اتفاقات در زندگی خودمان این بررسی را کل نگر می کند.
.